همینگوی ملقب به پدر ادبیات مدرن، یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان آمریکا در قرن بیستم و از برندگان جایزه ادبیات نوبل بود. این نویسنده زندگی بسیار پر ماجرا داشت و سرانجام در شصت و دو سالگی با شلیک به سرش خودکشی کرد. عناوین برخی از مهمترین آثار همینگوی عبارتند از: پیرمرد و دریا، خورشید همچنان می دمد، داشتن و نداشتن، وداع با اسلحه و آدم کشان.
این رمان نویس ۲۱ جولای ۱۸۹۹ در ایلینویز آمریکا متولد شد و در دوران زندگیاش ۷ رمان، ۶ مجموعه داستان کوتاه و دو کتاب غیرداستانی نوشت.
مصاحبه کننده: آقای همینگوی! از نوشتن لذت میبرید؟
همینگوی :خیلی زیاد لیکن اگر بخواهید که هر روز به بهترین شکل ممکن بنویسید, فرساینده میشود.
مصاحبه کننده :خوش ندارید در این مورد حرف بزنید؟
همینگوی: به مؤثریت سخن گفتن در این مورد اعتقاد ندارم و سعی میکنم از آن اجتناب کنم. اگر بخواهم در مورد کتابی که نوشته ام صحبت کنم، لذتی که از نوشتن آن حاصل شده از بین میرود. اگر نوشته ای به درد بخور باشد, هر چه در مورد آن گفتنی است به خواننده منتقل شده است.
– مصاحبه کننده: آیا تا به حال شکست خورده اید؟
– همینگوی: وقتی خوب پیش نمی روید ،هر روز شکست میخورید. وقتی برای نخستین بار شروع به نوشتن میکنید ،هرگز شکست نمی خورید. فکر میکنید کارتان فوق العاده است. وقت تان خوش است؛ فکر میکنید نوشتن آسان است و از کارتان خیلی لذت میبرید؛ لیکن شما به خودتان فکر می کنید؛ به خواننده فکر نمیکنید .خواننده چندان لذت نمی برد بعدها، وقتی که یاد گرفتید که برای خواننده بنویسید، نوشتن دیگر کار آسانی نیست. در واقع چیزی که نهایتاً در خصوص اثرتان به یاد می آورید این است که: نوشتن آن چقدر سخت بود!
– مصاحبه کننده: وقتی جوان بودید و برای اولین بار مینوشتید از انتقاد می ترسیدید؟
– همینگوی :چیزی برای ترس وجود ندارد. من در شروع نویسندگی ام هیچ درآمدی از این راه نداشتم و فقط تا جایی که میتوانستم خوب می نوشتم،به چیزی که مینوشتم باور داشتم. اگر دیگران نمی پسندیدند مشکل خودشان بود. باورم این بود که بالاخره متوجه میشوند و می پسندند. ولی من واقعاً نگران نقد و انتقاد نبودم و نه هم با آن از نزدیک در تماس بودم .وقتی برای نخستین بار شروع به نوشتن میکنید کسی به شما توجه نمیکند و این خود موهبت شروع کردن است.
– مصاحبه کننده: آیا شکست را هیچ پیش بینی میکنید؟
– همینگوی: اگر شکست را پیش بینی کنید به آن دچار خواهید شد. طبعاً میفهمید که اگر شکست بخورید چه اتفاق میافتد و راه های گریز از شکست را طراحی میکنید. اگر این کار را نکنید، آدمی هوشمند نیستید، لیکن وقتی که روی اثری کار میکنید شکست را پیش بینی نمی کنید.
– مصاحبه کننده: صحبت کردن در مورد اثر تان با دیگران، با نویسندگان دیگر، امری پسندیده است؟ آیا این امر روشی برای یاد گرفتن است؟ فکر میکنم که بسیاری از استعدادهای بزرگ قرن (بیستم )در دهه بیست در پاریس زندگی میکردند، جایی که شما سکونت داشتید و همه یکدیگر را می شناختید. شما باید در مورد نویسندگی صحبت کرده باشید و این امر باید به شما کمک کرده باشد.
– همینگوی: گفت و شنید خوب با افراد خوب همیشه هیجان انگیز است، به ویژه پس از انجام شدن کار. شما میتوانید به صورت کلی در باب نویسندگی و در مورد کلمات صحبت کنید و وقتی که در حال یادگیری هستید هم صحبت شما میتواند شما را در ویرایش و کوتاه کردن متن یا به طریقی دیگر کمک کند، لیکن هیچگاه در مورد داستانی که دارید مینویسید صحبت نکنید. اگر داستانتان را بگویید،هرگز آن را نمی نویسید تازگی اش را از بین میبرید؛ آن را بر زبان میرانید و به جای نوشتن با گفتن سر به نیستش می کنید. نویسندگان باید اول به
تنهایی کار کنند و بعد در مورد آن حرف بزنند.
– مصاحبه کننده: به صورت روزانه تا چه مدت می توانید عملاً پُر بازده باشید ؟ چطور می فهمید که چه زمانی باید نوشتن را متوقف کنید؟
– همینگوی: این چیزی است که خود باید به آن پی ببرید. مهم این است که هر روز بنویسید. من از ساعت هفت تا ظهر می نویسم. سپس به ماهیگیری یا شنا یا هر کاری که خوش دارم می پردازم. بهترین روش این است که وقتی هنوز کار خوب پیش میرود از نوشتن دست بکشید. اگر این کار را بکنید هرگز گیر نمیکنید.در خصوص آنچه که نوشته اید تا روزی دیگر که کارتان را از سر میگیرید هرگز فکر نکنید و نگرانش نباشید به این ترتیب، ذهن ناخودآگاه شما پیوسته روی اثر کار میکند ،ولی اگر پیگیر آن باشید ،ذهنتان پیش از آن که کارتان را از سر بگیرید خسته میشود. ولی به طور روزمره باید کار کنید.
– مصاحبه کننده: به نظر می رسد که شما در سالهای اخیر از مصاحبت و هم دمی با نویسندگان خودداری کرده اید. چرا؟
– همینگوی: هر چه در نوشتن پیش تر میروید، تنهاتر میشوید. اکثریتِ بهترین و قدیمیترین دوستان تان میمیرند. بقیه از شما دور میشوند. شما آنان را نمیبینید مگر به ندرت؛ لیکن به آنان [نامه] می نویسید و درست همان طور با آنان تماس دارید که در ایام گذشته در کافه ای با یکدیگر داشتید. فکاهی و گاهی هم با سرخوشی نامه های مستهجن و لاابالی گرانه رد و بدل میکنید و این درست مثل گفتگو ای شفاهی مطبوع است. با این حال، شما بیشتر تنهایید، زیرا این روشی است که باید مطابق آن کار کنید .فرصت همیشه کم شده میرود و اگر آن را تلف کنید گناهی را مرتکب شده اید که عفوی برای آن وجود ندارد.
– مصاحبه کننده: تصور ذهنی تان از داستان کوتاهی که مینویسید چقدر کامل است ؟آیا تِم،یا طرح شخصیت، همچنان که پیش میروید تغییر می کند ؟
– همینگوی: گاهی شما داستان را میدانید. گاهی آن را هم چنان که پیش میروید میسازید و تصوری از این که چگونه پایان خواهد یافت ندارید. هر چیز مادامی که در حرکت است تغییر میکند. آنچه سبب حرکت میشود، همان چیزی است که داستان را می سازد گاهی حرکت آنقدر آهسته است که به نظر نمیرسد که حرکتی در کار باشد، لیکن دگرگونی و حرکت همیشه هست.
– مصاحبه کننده: آیا خود را در رقابت با دیگر نویسندگان تصور میکنید؟
– همینگوی: هرگز. من عادت کرده ام که سعی کنم تا بهتر از بعضی از نویسندگان مُرده ای بنویسم که به ارزشمندی آنان یقین داشته ام. من به طور مداوم سعی کرده ام تا بهترین چیزی را که میتوانم بنویسم. گاهی خوش شانس ام و از آنچه میتوانم بهتر می نویسم.