از هرات تا دهلی، از دهلی تا برلین گفت و گو با دکتر احمدغنی خسروی
از هرات تا دهلی، از دهلی تا برلین
گفت و گو با دکتر احمدغنی خسروی
سقوط ناباورانهی افغانستان پس از ۲۰ سال آزمون دموکراسی و حضور قدرتمند کشورهای خارجی که منجر بهبرگشت دوبارهی گروه متحجر طالبان و حاکمیت آنها شد، بار دیگر نسل گذشته و حال را با دنیای مهاجرت و تبعید ناخواسته آشنا ساخت. نسلی که با سختترین شرایط ممکن و در کشوری در حال جنگ، آرزویشان تغییر مثبت و ساختن یک افغانستان مترقی و عدالتخواه بود. شوربختانه هزاران امید و آرزو در دلها ماند و نسلی با تمام آرزو، خواستههای مشروع و حقوق اولیهی زندگی، آواره و بیسرپناه شد.
دکتر احمدغنی خسروی، استاد دانشگاه هرات یکی از اینها است که در تبعیدی ناخواسته، مجبور به ترک وطناش شده است و حالا فرسنگها دور از دانشجویان هموطناش در دانشگاه بارد لیبرال آرت برلین مشغول بهکار است.
دکتر احمدغنی خسروی، متولد سال ۱۳۵۱ خورشیدی در شهر هرات است. دانشگاه را در بخش پارسی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی در شهر هرات بهپایان رساند و در سال ۱۳۸۱ خورشیدی عضوکادر علمی دانشکدهی ادبیات گردید. او در سال ۱۳۸۵ دوره ماستریاش را در هندوستان سپری کرد و در سال ۱۳۸۷ از بخش پارسی دانشگاه جامعهی میلیه اسلامیه دهلی نو، فارغ گردید. وی در سال ۱۳۸۸ در همان دانشگاه وارد دورهی دکتری شد.
دکتر خسروی، در سال ۱۳۹۱ مجددا به افغانستان برگشت و دوباره بهعنوان استاد در بخش پارسی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه هرات مشغول بهتدریس و تحقیق گردید. وی از سال ۱۳۹۵ تا سال سقوط نظام جمهوریت بهعنوان رییس دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه هرات مشغول بهکار بود. کارهای علمی وی شامل دهاثر تألیفی و پژوهشی میباشد که چاپ شده است. همچنین حدود شست مقالهی علمی پژوهشی نوشته است که تعدادی از آنها در هندوستان، افغانستان، ایران، آذربایجان، ترکیه، انگلستان و چین چاپ شده است. اخیرا مجموعه مقالات وی باعنوان «از هرات تا توس و اجمیر» در دوجلد در ایران بههمت دکتر زینب یوسفی شاعر و نویسندهی بوشهری بامقدمهی پروفیسوردکتر حسین جواهری نویسنده و چهرهی ماندگار علم شیمی در ایران، بهچاپ رسیده است.
در این برگوارهی مجلهی ماه نو بهگفتوگو با دکتر خسروی پس از غربتنشینشدن پرداختهایم.
از تجربهی مهاجرتتان بگویید؟ چه تعریف و تصوری از مهاجرت داشتید؟
مهاجرتم بهآلمان هرگز خودخواسته نبوده، هیچگاه تمایلی بهترک سرزمینم نداشتم. فکر هم نمیکردم که من باخانوادهام سرزمین مادریام را بهگونهی یکباره ترک بگویم. دوست داشتم بهکشورم زندگی کنم، چنان چه اگر تمایلی بهرفتن بهخارج از کشور میداشتم، این زمینه مدتها قبل برایم میسر بود. همواره ترجیح میدادم بهسرزمینام باشم تا این که ترک دیار و سرزمینام را بنمایم، اما مجبوریت باعث شد همراه باخانوادهام بهآلمان بیایم.
خیلیها این مهاجرت ناخواسته را بهعنوان یکتبعید ناخواسته تعبیر میکنند. آیا شما هم بههمین باور هستید؟
من همواره دوست داشتم در کشورم بمانم. ترک زادگاهام و پشتنمودن بههمهچیز و آمدن بهسرزمینی دیگر، چیزی بوده که هرگز تصورش را هم نداشتم. شاید این برایم سختترین دردی بوده که همهچیزم را در آنجا بگذارم و خودم بلند شوم و بیایم بهاینجا. زمان زیادی نیاز خواهد بود که بتوانم همهچیز را فراموش کرده، به دنیای جدیدی که قدم گذاشتهام، عادت کنم.
یکی از عمدهترین چالشهای مهاجرت در کشورهای اروپایی یا غربی، موضوع تنوع فرهنگی یا بهتر بگویم پذیرش فرهنگ جدید، پیوست با جامعهی جدید و یادگیری زبان است. شما اینمراحل را چگونه میبینید؟
اینک که بهاینجا آمدم، سعی میکنم خودم را باشرایط جدید وفق بدهم. هرچند همهچیز، برایم، در اینجا تازه و نو بهحساب میآید، اما چارهی نیست، باید خودم را باشرایط و نحوهی زندگی جدید همنوا ساخته، هر آنچه را که مثبت و درست بهنظر میرسد، در کسب آن از هیچنوعی تلاش و کوشش دریغ نورزم؛ در ضمن جای بس خوشحالی است که فرزندانم در اینجا میتوانند تحصیلات خوبی داشته باشند و آیندهی درخشانی را برای خود شان رقم بزنند، چیزی که حداقل در کشور مادریام در شرایط کنونی میسر و مقدور نبوده است.
برخی باور بر این دارند که مهاجرت میتواند یکفرصت باشد. آیندهای روشن برای فرزندان و آشنایی بادنیای جدید. برای شما چالش بوده یا فرصت؟
بله، من آمدن بهاینجا را برای خود و فرزندانم یکفرصت بهحساب میآورم که میتوانیم از امکانات و تسهیلاتی که در اینجا وجود دارد، جهت پیشرفت و رسیدن به اهدافمان سود ببریم. خیلی چیزها در اینجا وجود دارد که اگر بخواهیم، میتوانیم از آنها بهرهمند شویم و آیندهیمان را بر مبنای همین تسهیلات و امکانات تحصیلی و آموزشی که در اینجا وجود دارد، رقم بزنیم. این همان چیزی است که به مثابهی یکدلخوشی، غم غربت و ترک دیار را برایم قدری آسان میسازد.
دوست دارید روزی با دستآوردهای فراوان و بادست پُر برای آبادانی دوبارهی افغانستان بهکشور برگردید؟
اگر روز و روزگاری سرزمین مادریام به آرامش و امنیت کامل دستیابد، نظامی مردم سالار مبتنی بر آراء همگانی در آنجا حاکم گردد، حداقل خودم سعی خواهم کرد دوباره بهآنجا برگردم، هرچند نمیتوانم این وعده را از سوی فرزندانم هم بدهم، چون آنها وقتی بهاینجا عادت کنند، برگشت دوبارهی آنها بهآنجا برایشان سخت خواهد بود.
آیندهی افغانستان برای شما مهم است؟ چه چیزی تا اکنون شما را هنوز وابستهی آن خاک و آب دارد؟
خواهی نخواهی سرزمین مادری چیزی نیست که بشود آن را فراموش کرد. وطنم جایی است که در آن متولد شدم، در آنجا تمام عمرم را نفس کشیدم. از همهی نعمات آن استفاده کردم و در آنجا تحصیل کردم، پس چهگونه میتوانم همهچیزم را در آنجا فراموش نموده، یکباره با آن قطع علاقه نمایم. سرنوشت و آیندهی وطنام، برایم بس مهم و حایز اهمیت بوده، باخوشیهای مردم سرزمینام خوش خواهم شد و با درد وطنام خواهم گریست. بهامید روزی که مردم وطنم هیچدرد و مشکلی نداشته باشند و همگان در رفاه و آسایش زندگی خویش را پشت سر بگذارند.
آیا پیشبینی سقوط و رسیدن افغانستان بهاین وضعیت را داشتید؟ مکاتب و دانشگاهها بهروی دختران بسته شود و حقوق و آزادیهای اجتماعی از مردم گرفته شود؟
بههیچ صورت فکر نمیکردم که وطنم دچار چنین مصیبتی گردد و یکباره همهچیز از میانرفته و تمام ارزشهای بیستسالهی دیارم ضرب در صفر شود. اینچیزی است که نه تنها من که خیلیهایی دیگر حتا تصورش را هم نداشتند.
علت سقوط نظام را شما در چه میبینید؟
سقوط نظام جموریت در سال ۲۰۲۱ در افغانستان دلایل متعددی دارد که میشود بهبرخی از آن بهگونهی کوتاه اشاره کرد:
-
فساد گستره در لایههای مختاف سطوح قدرت از بالا تا پایین که هم مردم و هم کشورهای کمک کننده بهافغانستان را بهستوه آورده بود.
-
سپردن کارهای مهم، اغلب بهنااهلان که خود باعث ایجاد فساد و فروپاشی سیستم مدیریتی در ادارات دولتی میگردید.
-
تمرکز قدرت در یکحلقهی کوچک و خاص که همان دایرهی کوچک چندنفره تقریبا تمام سطوح قدرت در سراسر افغانستان را در اختیار داشتند.
-
مداخلهی بیجای و گسترده در کار دیگران، آن هم توسط یکحلقهی خاص که کمترین آگاهی را از مسایل داخلی و خارجی داشتند و این کارشان تبعات ناگواری را بهمیان میآورد.
-
تمرکز قدرت در دست حدود دوتاسههزارتن اغلب درس نخوانده و کمتجربه، بهشکل دورهای در بیستسال که تنها به زراندوزی و جابهجایی افراد و فرزندانشان در پستها و ادارات دولتی مصروف بودند.
-
قومیشدن و خانوادگیشدن بسا از ادارات دولتی که تقریبا بهیکرسم معمول و عادی بدل گردیده بود.
-
انحصار قدرت در دست یکقوم و طبقهی خاص و حقیرشمردن سایر اقوام و اقشار جامعه.
-
جابهجایی افراد نفوذی بیگانه در میان نیرویهای امنیتی، حتا تا سطوح بالای قدرت.
-
نقش و نفوذ گستردهی استخبارات بیرونی در سطوح مختلف قدرت در پایتخت و شهرها.
-
طولانیشدن و فرسایشیشدن جنگ در افغانستان که باعث خستگی مفرط و یأس کشورهای مختلف دخیل در اوضاع افغانستان گردیده بود.
-
خروج نا بههنگام و غیرسنجیدهی نیروهای خارجی از افغانستان که سقوط نظام را سرعت زیادی بخشید.
-
نبود اعتماد و باور همگانی نسبت بهنظام و مسؤولان که دیواری بلند میان مردم و حاکمیت ایجاد نموده بود.
-
مداخلهی غیرموجه کشورهای مختلف در اوضاع داخلی افغانستان، فقط بهخاطر این که به افغانستان کمک میکنند، لذا حق دارند دستورها و فرمایشهایشان بهمنصهی اجرا گذاشته شود.
-
یأس و ناامیدی گستردهی مردم بهخاطر نبود آیندهی روشن و تغییر مثبت در وضعیت.
چقدر بانظام جمهوریت بهرهبری اشرف غنی خوشبین و راضی بوده اید؟
من هرگز فردگرا نبودم و نیستم و نمیخواهم از یکفرد بت ساخته شود، اما نظام چرا. من همواره طرفدار یک نظامی مبتنی بر آراء همگانی بودم که باید در برابر مردم پاسخگو باشد. با این حالت من موافق بودم که باید نظام حفظ میشد؛ ضمن این که باانتقادات سالم و سازنده کموکاستی آن مرفوع میگردید.
غنی را شما مغز متفکر دوم جهان میدانستید؟
متأسفانه در بیستسال در افغانستان زنان و مردانی مختلف بانامها و لقبهای گوناگون بزرگ ساخته شدند که اکثریتشان افرادی جعلی، گمنام و بیهویت بودند و هیچنقش و جایگاهی مثبت در توسعه و انکشاف جامعهی شان نداشتند. آنان برای چند روزی صاحب نام و لقبهای دروغین نظر بهوابستگیهایی که داشتند، شدند، اما چون آن نام و نشان شایستهیشان نبوده، خیلی زود بهفراموشی سپرده شدند. اشرف غنی شاید استاد خوبی بوده، اما این دلیل شده نمیتواند که او باید یکرهبر و مدیر توانمند هم بوده باشد. من هیچگاه با مسماساختن افراد با نامهای دروغین و دادن چنین لقبها و نام و نشانهایی بهاین و آن موافق نبودم و نیستم.
شماری از نسل تازهی مهاجرت که پس از سقوط کشور بهاروپا و آمریکا مهاجرتکرده اند، احساس بیانگیزهگی و بلاتکلیفی میکنند، شما چنین حالتی را تجربه کردید؟
من چنین باوری ندارم. وقتی بهاینجا آمدم بنای یکزندگی نو را برای خود و خانوادهام گذاشتم و سعی کردم خودم را باشرایط جدید وفق دهم. قسمی که بیشتر هم یادآور شدم، اینجا تسهیلات و امکانات زیادی برای توسعه و پیشرفت وجود دارد که هر کدام ما منحیث یکفرد ساکن در اینسرزمین، میتوانیم از آن سود ببریم. در راه تحصیل و آموزش در اینسرزمین، من هیچگونه تبعیضی نمیبینم. هرکسی میتواند در صورتی که بخواهد. از این امتیازات استفاده نماید.
چه دیدگاه و افقی را برای آیندهی خودتان، افغانستان و مردماش، پیشبینی میکنید؟
من در جایگاه یکفرد معتقد بهارزشهای دینی باور بهاین دارم که خداوند همیشه با بندگان خود هست و هیچگاهی ما را فراموش نمیکند. من هرگز مأیوس نیستم. بهاین باور دارم که باز هم افقهای تازهای در افغانستان خواهد درخشید و اینابرهای تاریک و سیاه از آسمان سرزمین مادریام دور خواهد شد و خورشید تابان باری دیگر در گوشهگوشهی آنسرزمین پهنآور خواهد تابید و همهجا را از نور خود منور خواهد ساخت.
دوست دارید برای همیشه مهاجر باشید؟
فعلا که بهاینجا آمدم، تصمیمام بر این است که در اینسرزمین بمانم، اما نمیدانم که فردا چه خواهد شد. طیق شرایط و اتفاقاتی که در آینده در اینجا و آن چه در سرزمینام اتفاق میافتد، تصمیم خواهم گرفت.
یکی از کارهای که باید در دوران وظایفتان انجام میدادید و نشد انجام بدهید چه بوده است؟
بهعنوان معاون دانشجویی دانشگاه هرات و رییس دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه هرات، خیلی دلم میخواست قومگرایی و تفوقطلبی قومی و زبانی در میان جوانان و قشر دانشجوی ما وجود نداشته باشد، اما متأسفانه یکعده افراد و اشخاصی بودند که از این موضوع سود میبردند و چنین چیزی را سخت حمایت میکردند. این امر باعث میشد که بقیه خود را در دورن چنین تشکیلاتی بیگانه پنداشته، آنان نیز مجبور بهرفتن داخل لاک قومی و زبانی خود میشدند. چیزی که من در رفع آن خودم را موفق نمیدانستم و کاری خاص هم کرده نمیتوانستم. در اینجریان من بهوضوح میدیدم که این امر باعث دورشدن دانشجویان از اتحاد ملی و ملتشدن میگردید.
یکآرزوی خوب و یکپیام
تنها آرزویم، استقلال، آزادی، رفاه همگانی و استقرار یکحکومت مردمسالار مبتنی بر آراء همگانی در سرزمین مادریام، افغانستان دردکشیده، است. امیدوارم خورشید آزادی هرچه سریعتر در میهن آباییام درخشیدن آغاز نموده، تا مردم ما از نور و آرامش ناشی از آن مستفید و بهرهمند گردند.