مردم افغانستان با تحجر طالبانی کنار خواهند آمد؟
بعد از حدود ۱۸ ماه مذاکره، توافقنامهی صلح میان ایالات متحدهی امریکا و طالبان در قطر امضا شد. این توافقنامه به عنوان سند ختم جنگ میان امریکا و طالبان؛ قرار است زمینه ساز مذاکرات صلح بینالافغانی شود تا بعد از دهها سال جنگ در افغانستان، شاهد صلح در این کشور ویران شویم. در این میان تردیدهای زیادی نسبت به نیت و نتیجهی این توافق و توافقهای احتمالی بعدی وجود دارد. شاید مهمترین دغدغههای که جامعهی افغانستان با آن روبهرو است، باشد که سرنوشت دموکراسی در پس این جریان چه میشود؟ آیا هنوز میتوان امیدوار به پایداری و مقاومت این نظام در برابر جریانهای به شدت بی باور و ضد دموکراسی بود؟ پرسش دیگری که حتما باید پاسخ گفته شود این است که با بحث عدالت اجتماعی و ختم استبداد تاریخی چه میکنند؟ آیا این جریان مسئلهی عدالت را باز به حاشیه رانده و دوباره استبداد حاکم خواهد ش؟ یا دستآوردهای دو دههی اخیر در زمینهی عدالت حفظ خواهد گردید؟
طالبان بر اساس یک خوانش بسیار افراطی از دین نگرش خود را سامان داده و رفتارهایش را تنظیم کرده است. کشتارهای که این گروه طی این سالها انجام داده است به تعریف دینی اقدام حقانی دینی تلقی میکند. این نگرش غیر از باور خود هر باور دیگری را نادرست و غیر دینی میداند در تلقی طالبان دین پدیدهی تاویل پذیر نیست و به حیث یک قالب مشخص از صدر اسلام تا کنون و تا آینده تغییر پذیر نمی باشد. مبارزه با دیدگاههای متفاوت و مخالف برای طالبان یک اصل است و بناً این گروه خود را ملزم به دفاع از همان دیدگاه تنگ نظرانهی خود میداند. این در حالی ست که ساختار استبداد زدهی تاریخی اجتماعی در افغانستان و گرایشهای نسل نو کشور به اندیشههای جدید یک سیستم معتدل و قابل انعطاف را میطلبد. نگرشهای تک بعدی و سخت در حال حاضر نه اینکه برای حل چالشهای جاری پاسخی ندارد که خود یکی از بزرگترین موانع برقراری عدالت اجتماعی و سامان گیری وضع سیاسی کشور است.
هنوز به روشنی مشخص نیست که امریکا در افغانستان به دنبال چی است. امضای توافقنامهی صلح با طالبان با تاکید بر اندیشهها و ساختارهای موثر و عصری صورت نگرفته است. موضع سخت طالبان در این مذاکرات و به موازات آن اقدامات تروریستی این گروه علیه مردم طی دورهی مذاکرات، سر سختی این گروه را در دفاع و ایستادگی روی باورهای تنگ نگرانهاش را بازگو میکند. با این حال این مذاکرات به نتیجهی نهایی منجر شد و جانب امریکایی تحت چنین شرایط و اوضاعی موافقنامه را امضاء کرده است. حتی در متن موافقنامه از گروه تروریستی طالبان به حیث یک گروه یاد نشده و آن را به حیث امارت اسلامی که بازگو کنندهی دولت مورد ادعای طالبان است، یادآوردی گردیده است. هرچند تلاشهای تبلیغاتی صورت گرفته است که به نحوی امضای توافقنامه را یک دستآورد معرفی کنند، اما متن توافقنامه نشان میدهد که اگر هم این یک دستآورد باشد، بیشتر یک دستآورد برای طالبان است نه جامعهی افغانستان و مردم درد کشیدهی این کشور. مهمترین دغدغه هم از همین ناشی میشود که واقعاً امریکا با سپردن چنین امتیازاتی به طالبان در پی چی است. سنگینی کفهی امتیازات طالبان در مذاکرات با طالبان و به ثمر رسیدن این توافق را به دو امر ربط میدهند. اول موضع سخت این گروه طی دو دههی مبارزهی شان با مردم افغانستان و نیروهای خارجی در افغانستان و دیگری رابطهی این گروه با پاکستان و نقش پاکستان در حفظ و توسعهی دامنهی تاثیرگذاری این گروه است. پاکستان به لحاظ رهبری تاثیر بسیار زیادی روی طالبان داشته و دستآوردهای کنونی این گروه را به نوعی دستآوردهای پاکستان در بازی منطقه نیز تلقی میکنند. آنچه طالبان را به چنین سطحی در میدان سیاست رسانده، نمیتوان تنها سر سختی این گروه و مدیریت موثر پاکستان دانست. به عقیدهی من آنچه نقش بسیار جدیتری در این میان داشته است تقابلهای تباری داخلی کشور است که ریشه در تاریخی دراز دارد. این تقابلها کمک کرد تا حمایتهای از طالبان در میدان نبرد صورت گیرد. رهبریت پشتونهای افغانستان هرگز به طالبان به حیث یک گروه تروریستی برخورد نکرده است. با اینکه کشتارهای طالبان در سطحی وسیع بینالمللی بازتاب داشت و در ردهی رفتارهای ضد بشری قرار گرفت و سازمان ملل متحد این گروه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد، با آن هم رهبریت پشتون در افغانستان از کرزی تا اشرف غنی و تا رهبران ردهی دوم و پایینتر یا مستقیم در حمایت از هویت طالبان قرار داشتند یا غیر مستقیم برای تقویت طالبان تلاش کردند. اقدامات وحشیانهی گروه طالبان علیه تبارهای تاجیک، هزاره، ازبک و در مجموع غیر پشتونها در افغانستان را علت اصلی دفاع رهبریت پشتون از این گروه میدانند. حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان حتی در روزهای که در آن صدها انسان به دست طالبان قطعه قطعه میشدند، در کنفرانس های مطبوعاتی اش و موضعگیری هایش این گروه را برادر خود خواند. مهمترین علت رهایی طالبان از زندانهای دولت افغانستان به همین امر بر میگردد.
صفبندی های انتخاباتی در دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری و نتایج ناشی از تقلب گسترده صف واحدی از تبارهای غیر پشتون را در برابر اشرف غنی و تیمش شکل داده است. هرچند این صف به روشنی تا کنون علیه طالبان موضع سختی نگرفته است، اما به دلیل بنیادهای اصلی طالبان که قومی و ایدیولوژیک است و با خوانشی سخت بسیاری از گروه های انسانی افغانستان را به رسمیت نمیشناسد، دیر یا زود تقابل با این گروه دوباره شکل خواهد گرفت. در گذشته هم مهمترین عامل بازدارنده ی تداوم حاکمیت طالبان در افغانستان گروههای غیر پشتون بودند. صف مبارزه با طالبان در سالهای حاکمیت این گروه به شدت قومی شده بود. هرچند در این صف پشتونها هم شامل بودند، اما درصد مشارکت پشتونها بسیار کم بود و آنهم به دلیل اینکه رهبریت شناخته شده ی پشتون افغانستان، حتی طبقهی تحصیلکرده و غرب دیده شان از طالبان مستقیم یا غیر مستقیم حمایت میکردند. اکنون طالبان به نیروی شناخته شدهی بین المللی که با امریکا توافقنامهی صلح در حضور دهها کشور امضا میکند، مبدل شده است. قرار است دولت آینده با مشارکت طالبان به وجود آید و طالبان هم به هیچ عنوان در خط دموکراسی قرار ندارند و خواهان آن نیستند و احتمالا تا آخرین لحظه هم اجازهی حفظ ساختارها و نظام دموکراسی را ندهند، بناً در چنین اوضاعی رهبریت پشتون و شاید تودهی پشتون کاملا در کنار طالبان قرار گیرند که این وضع را به شدت علیه دموکراسی شکل خواهد داد.
سپردن امتیازاتی در این سطح و حتی قایل شدن جایگاهی چنین بلند برای طالبان در سطح بین المللی نه اینکه به حل مشکل افغانستان کمک نخواهد کرد که بر پیچیده شدن بیشتر اوضاع و شاید گسترش جنگهای خونین خواهد افزود. فقط کافی ست به دو امر در رویکرد طالبان دقت صورت گیرد. براساس تجربهی دولت داری طالبان، بهترین مسلمان کسی ست که میتواند پشتو صحبت کند و کسانی که پشتو نمیدانند، ایمان شان کامل نیست. کسانی که تجربه ی زندگی تحت سیطرهی طالبان را داشتند، به خوبی با این رفتار آشنا هستند. دومین مسئله تعلق صریح و نقش طالبان در تشدید تقابلهای تباری است. وقتی به این دو رویکرد توجه میکنیم، به سادگی میتوان از احتمال بروز تقابلهای بیشتر قومی در افغانستان با پر رنگتر شدن نقش طالبان در سیاست این کشور سخن گفت.
با این تعریف امضای توافق صلح امریکا با طالبان را نمیتوان با خوش بینی استقبال کرد و باید منتظر پیآمدهای آن در آینده بود. استقبال از صلح و نیاز به صلح نباید کوری سیاسی را در ما ایجاد کند. آنچه باید بیشتر در درک و تحلیل وضعیت جدی گرفته شود، فکتورهای اصلی واقعیت پیش روی است. واقعیت حرف و حدیثهای دیگری دارد که کمتر میتوان موارد امیدوارکنندهی را در آن دید. طالبان با امریکا صلح کردند، اما آیا با مردم افغانستان خصوصا گروههای تباری که از نظر آنها دینشان هنوز کامل نیست و دچار نقصان است، نیز صلح میکنند یا با رفتارهای خشونت بار اقدام به ارشاد آنها میکنند.
بهزاد « کیان »