ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻫﺎویژه: زنان

زنان مبارز در کشمکش جنگ و صلح

پرسش: کودکی هایت چگونه بود، وضع فامیل و جریان تعلیم و تحصیلاتت تا امروز را به شکل بسیار فشرده برای خوانندگان ماه نو بگو؟
پاسخ: روزی پسرک ده ساله یی را پدرش که از اولین مردان باسواد و روشنفکر ولایت غور بود چاروق به پا کرد . ده پیسه قاجاری به نیفه اش بست و بر کره اسبی سوار کرده شامل کاروان مسافران راهی هرات – کابل به قصد تحصیل کرد . این پسرک سالها در کابل به عنوان شاگرد لیلیه در ابن سینای کابل درس تا مدارج بالا خواند و تحصیلات عالی اش را در یکی از سه دانشگاه عالی آمریکایی در رشته فزیک نور تمام کرد و به عنوان مولف کتابهای مکتب و آموزگار دوباره در داخل کشور مشغول ماموریت شد . در این گیر و دار با دختر روستای خودش ساغر که همچهره اش را در یکی ازسینما های کابل در یک فلم هند ی دیده بود، ازدواج کرد و هردو در کابل لانه کرده پنج فرزند بدنیا آوردند- دو دختر و سه پسر. در این خانواده سه اصل وجود داشت : آزادی اندیشه ، دپلوم مداری و انسان آرمانی بودن . من دختر دومی این خانواده ی روشنفکر و تحصیل یافته ام . بکلوریا و لیسانس حکومتی دارم . ماستری ام را در رشته مدیریت حکومت واحد منابع انسانی از دانشگاه پیام نور ایران بدست آوردم. تقریبن از اول تا حالا یعنی تمام عمر ژورنالیست بودم . زمانیکه افغانستان دوباره از صفر شروع کرد و آنزمان حضور زن دوباره به یک تابوی شرم آور و ننگین تبدیل شده بود به صحنه رفتم . خندیدم – فریاد زدم – فحش دادم- عذرکردم- شعر خواندم- سیاست کردم و ده ها ساعت برنامه آکادمیک تولید کردم . همزمان درد های کشیدم و زخم های خوردم که از من چریکی ساخت که بی امان در جاده های خونین و تنگ از تعصب جنسیتی جنگیدم و حماسه ها آفریدم… من کودک باز مانده از جنگ های داخلی کابل هستم . جوانی دوران تروریزم فعال جهان در افغانستان . من با صدای شلیک راکت در ته کاوی خانه ی محقر و کرایی مادری گرسنه خواب و بیداری تجربه کردم و همبازی هایم همسایه هایم پیش چشمم مردند و روی گور دسته جمعی شان جزبازی کردم . من جاده به جاده علیه تاجران اسلحه اعتراض کردم و صدها آدم را در راستای محو‌خشونت جنسیتی رهبری بسیج کردم . من خود جنگ شدم و تا امروز که تارهای زودرس سپید مو بام شانه هایم راسپید کرده هنوز هم میرزمم. بعد از ۱۲ سال کار در رسانه های افغانستان تبعید به خانه شدم به امید عبث اینکه شاید خاموش شوم .در عوض به دانشگاه ها میروم به تدریس سیاست- جغرافیا و آزادی بیان . ثمره زندگی مشترک پر از تجارب سازنده ام دو کودک پسر و دختر است . از اوان تولد شان در دو نقش مادری و پدری محکوم شدم . ده سال اخیر یک مادر مجرد، یک زن معترض آتشین، یک ژورنالیست شورانگیز، یک فمنیست جنجالی ، یک وطن پرست نترس در میدانهای موازی بهمدیگر زندگی کردم . سفرهای سخت و تاریخی به اینجا و آنجا داشتم ازروی ماجراجویی نه از پی عشرت در بدل معاملات پروژه ها . سختی روزگارم همیشه از آن جای میآمد و میاید که خودم بودم …
پرسش: از سالهای شاعرانه گی هایت بگو
پاسخ:
آهای!!! آیینه داری هست اینجا ؟
آیینه ی مرا شکسته اند
هیچ کسی از ان به من نگاه نمیکند
هست کسی مرا به اسمم صدا زند
و من را به خویشم آشنا؟
اولین شعری بود که در چهارده سالگی سرودم و بعدش تا بیست سالگی یک مجموعه ی طبع نشده از غزل و سپید و چهاربیتی و دو بیتی که محتوایش عشق و اعتراض بود . اتفاقات تلخی در دانشگاه و زندگی خصوصی ام افتاد و روحم را از تار الهام و خلق شعر و ترانه بی رحمانه برید .. دگر نتوانستم مثل قبل بی امان شعر بگویم ولی در عوض خیلی خواندم انقدر که نثر در من گل کرد .نمایش ادبی تلویزیونی بوی ماه در دو فصل با فاصله ی شش سال اثریست ماندگار از این طوفان .
پرسش: سالهاست که به عنوان یک زن فعال سیاسی و آزادی خواه فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داری. از این سالها برای ما بگو! چطور این فعالیت ها شروع شد و از حضور چند ساله ات دراین عرصه ها راضی هستی یا نه؟
پاسخ:
کوچیدن گرگ ها در زمستان سرد که قحطی غذا و پناه شروع میشود به طرز جالبی اتفاق میافتد : آنها به سه دسته تقسیم میشوند ، از آخر به اول صف گروه مراقب و جوان که از حملات و احتمالات منفی عقب گله خبر گیر باشند، ، گروه کودکان و نوزادان که نیاز به گرمی و حفاظت و مراقبت در یک حلقه را دارند ، گروه پیران و بیماران که برای راه بلدی و استفاده از تجارب پیشتازی کنند و گرگ اول که راه را در میان متر ها برف و خطر دام و تیر شکارچی با جانبازی و قربانی باز کند . من در جامعه ی قحط زده ی فلاکت کشیده ام همان گرگ اول بودم . اگرچه شعور و اصول گرایی بلند و معظم گرگانه در غافله ی ملت من وجود نداشت ولی انگار من گرگ اول انتخاب و آفریده شده بودم . افغانستان در روزگار من میدان جنگ گرم جهان روی منافع شان تعیین گردید . از کوچکترین درز ها هیزم جنگ ساخته شد ، مساله ی قومی را سیاسی ساختند ، آنچه در قاموس مردمم تحقیر آمیز بود را چنگ اندختند، روی حساسیت ها را برهنه کردند، آنچه از تکنالوژی میشد منفی ساخت و آنچه از تولید میشد پول ساخت و هرقدر که ممکن بود قدرت بی رحم شود در این مملکت ریختند . رسانه زبان جنگ شد و دولت سمبول نمایش ضعف مملکت . سرمایه دار غربی در روستا کشت تریاک کرد و دهقان را بر آن گماشت. در شهر آشوب و انرشیزم را بنام آزادی بیان و فردیت براه انداخت و مردان را درگیر این گرداب ساخت . زنان که هنوز هویت جنسی خود را نمی دانستند بامیلیونها دالر برای مقوله های وارداتی گنگ مصروف چکر و سفر شدند غافل از سرانجام شوم بی مسوولیتی و رسالت نپذیری . کار من به عنوان یک فعال اجتماعی – سیاسی رسالت مند در همچو بازاری نقشی بر روی آب بود و امروز که طبل برگشت تاریخی می نوازند من مزه شور و تیزابی اسارت و بربریت دوباره را میتوانم بچشم و مجبور آماده جنگ از سراز نو شوم بی آنکه شبیه بقیه از ساروق چادربرقع ی که اماده نگه داشته بودم را بیرون بکشم و تبراق کار و کتاب به جایش گذارم . از اجرای تابو شکنانه ترین سوژه ها در صحنه رسانه های تصویری شروع تا نوشتن علیه ببریت سنتی مذهبی با برهنه ترین الفاظ ، از برپایی خیمه تحصن با قید کردن جنازه سوخته ی زهرا در سی روز بارزاد تا در آمدن به میدان مبارزات نفس گیر انتخابات پارلمانی به هدف ساختن چند فقره قانون حیاتی برای زنان ، از تهدید های مجازی تا تبعید کامل از فعالیت و حرف در خانه ، از تنهایی مطلق تا بیکاری عمدی همه را تجربه کردم . اما دفتر تمام گشت و به پایان رسید عمر ما هنوز به اول وصف تو مانده ایم….
پرسش: از وضع عمومی زنان بگو! مهم ترین مشکلات زنان در جامعه ی افغانستان از نظر تو چی است؟
پاسخ:
زنان در افغانستان دو گروه اند : بیسوادان شنگول که از تحقیر تعریفی ندارند و می پندارند زنده گی همین است، بیسواد های غمگین که همان خدا و هست شان را هم تلخ ساخته اند که گروه مافیایی زنان اتفاقن زاده ی همین دو گروه است . زنان مافیایی از قانون ، تاریخ مبارزات زنان و منافع مشترک هیچ نمیدانند و برعکس به شکل بی رحمانه ی سوژه زخم زنانه را به منافع پیش پا افتاده ی شخصی مبدل میکنند . در این میان یک گروهک استثناء هم موجود است که زنده گی نمیکند. این گروه هوشیار تحصیل یافته و هدفمند است . این زنان سهم شان را در موسیقی سینما رسانه و سیاست ابتدایی هم که شده ادا میکنند . تا بو ها را می شکنند و در مقابل استثمار که ملغمه ی جنگ و سنت و دین است سینه سپر میکنند . زنان در جامعه افغانستان در پناه خدا به سر میبرند طوریکه هیچ قانونی نوشته و ننوشته ی به نفع شان وجود ندارد . هیچ باوری به نیرو ، حضور و مغز شان وجود ندارد . قوانین شرعی در قبال شان تحقیر آمیز و تهدید کننده است .هیچ تصمیمی (ازدواج ، تحصیل ، مادرشدن، سیاست کردن ، تمکین ، اعتراض…) نجات شان نمیدهد . بستر تبادلات روزمره و جدی مردانه است و درد زنان سوژه ی از سر شکم سیری . زنان تحت شرایط تحقیر آمیز و سخت مجرد یا متاهل به سر میبرند. جنگ مردانه فرزندان شان را میکشد ، منافع مردانه بر خانه های شان حکم میراند ، صلح سیاسی دلقک معرکه شان میسازد و دمکراسی بانی سرمایه ی مردانه هیچ ضمانت اجرایی در قبال آزادی های تعبیه شده در صورت تغییر وضعیت موجود برای شان پاس نکرده است . سه هزار زن در گیر قانون یک طرفه حضانت فرزندان، دو ملیون بیوه ی بیکار و محتاج خشن ترین مردان خانواده، پنج ملیون زن کارمند ملکی و نظامی در گیر سنت کانکریتی و دمکراسی نیم بند، ده هزار زن سالها مدعی طلاق اجرا ناشده، نیم ملیون زن فراری از خاک به هدف رسیدن به کشورهای دارای قانون حمایت از خانواده ، هزاران زن در گرو نکاح، جهادالنحاح و تملک مردان تروریست، مسلح غیرمسئول و سیاست مداران زورگو ، زنان غیرمذهبی روشنفکر تبعید شده از صحنه کار و زندگی در جامعه سنتی ، مذهبی و مردانه کلیت نفوس زنانه افغانستان را میسازد . جهان از زنان افغان حمایت دروغین میکند چون نمی گذارد حس و تعریف منافع مشترک شکل بگیرد و زنان افغان منتظر دیگران است چون هنوز ریاضت کشیدن برای ساختن دنیای واقعی و اصلی برای شان سخت مینماید ، این مشکل اساسی است !
پرسش: چه درکی نسبت به آزادی داری و چرا برای آن مبارزه میکنی؟
پاسخ:
هستی مجموعه ی از ضد هاست : روشن -تاریک ، سیاه -سفید، نر- ماده، زشت – زیبا، تند- کند، خیر- شر ، غم – شادی، کم – زیاد ….. همه ی این هستی با تجمع اضدادش شبیه زنجیر بهم پیوسته است. یکی بی دیگری نابود میشود ویران میگردد بی معنا میشود . و هر قدر زمان میگذرد معنی آزادی محو تر میشود چنانچه حتا ازادی در خود گردانی و خود محوری هویتی و سیاسی نیز با پیش رفت تکنالوژی ، صنعتی شدن، ایجاد زبان مشترک علمی ، تغییر کردن جنگ تن به تن به جنگ سرد اطلاعاتی با ابزار سازی ملت ها علیه مردم خود شان، از بین رفته است . وقتی هستی بندی در بند دیگرست و انسان محتاج زنجیره ی از نیاز و عادت و عشق پس تعریف من زن از آزادی چانس داشتن جبر ویا اختیار است . مهم نیست زن خانه باشم یا ستاره ی مشهور در اجتماع ، مهم این است که در نوع و نحوه زنده گی کردنم جبری به میان نباشد . اختیار وحق انتخاب معنی اصلی ازادیست .کیفیت یک زنده گی خود ساخته مزه ی اصلی ازادیست .من برای گرفتن حق تملک بر خود و تصامیم خود و داشتن سهم از خیر و شر هستی به صورت خودمختار ، مبارزه میکنم . این به من مربوط است که راه جهنم میگیرم یا راستای بهشت این است آزادی و من برایش مبارزه میکنم !
پرسش: در انتخابات پارلمان کشور نامزدی بودی! در این پروسه چه اتفاق افتاد؟
پاسخ:
– زنده گی در جاده های مرگ آور این کشور من را تا رسیدن به آخرین پله ی از تجربه ی اجتماعی که سیاست کردن است مجال داد . سنم ، تجاربم و تحصیلم ایجاب میکرد که دگر باید وارد فاز اصلی کارزار شد تا بتوان قانون ساخت و خود قدرتمندانه و مستقیم بر سرنوشت انسان بیکس این مملکت تصمیم درست گرفت . یک هزار کارت هویت یا تذکره جمع کردم ، با ده هزار نفر رو در رو ، در بیست روز صحبت کردم .در نتیجه کمپاین سه هزار رای گرفتم که بلند ترین ارا در سطح زنان مرکز بود ولی بازنده اعلان شدم در حالیکه برنده هزار و یکصد رای داشت . از اتفاقات پس پرده اینجا نمیگویم چون آنرا درج یک رساله ی سیاسی بنام (بیست و هفت روز سیاست ) کرده ام و منتظر زمان مناسب نشرش هستم . شاید از نادر کاندیدا های زن بودم که بدون استثنا با همه ی رهبران سیاسی، سران احزاب و چندین سفارت خانه دیدار داشته و چانه زنی کردم . نزدیک به یک صد نفر فعال فرهنگی، زنان و فعالین مدنی در حمایت از من نوشتند و جوانان زیادی روز انتخابات که باران انتحاری بر کابل بود به من رفتند و رای ریختند . همان روز دو جوان حامی ام زخم برداشت و سومی در بیمارستان درگذشت . در این گیر و دار ها با ادبیات خاص سیاسی که گنگ ولی گویاست آشنا شدم . با معاملات بسیار عجیب که شبیه هیچ معامله ی نبود و با نوع نگاه بسا وسیع تر و زیرکانه تر به دنیا و حرکات و ارزشها و ضد ارزشها ها . مردم را به معنی واقعی شناختم و چرایی کثیف شدن سیاست مدار را فهمیدم و ترفند های پیش بینی کردن ها و خوانش فکر های دیگران ولو هر قدر برای کتمان اش ترفند به کار ببرد . خلاصه یک ماستری سیاسی کردم گرچه با حیات کاری و سیاسی ام بازی بی رحمانه ی کردند و زحماتم دود هوا شد وقتی دو شب بعد از ختم انتخابات به من ابلاغ کردند که تو بیرون پارلمان کارایی بیشتری داری چه نیاز است خودت را بخاطر ساختن یکی دو قانون نا قابل حبس پنج ساله کنی ؟!
پرسش: چه مشکلاتی در جریان فعالیت های انتخاباتی بیشتر آزارت میداد؟
پاسخ:
– مردم سیاسی نبودند و نمی دانستند رای چه ارزشی جمعی با فردی دارد . اینکه در بدل یک رای از من یک بوسه یا یک پیپ روغن یا دو هزار افغانی میخواستند ، اینکه زندانی ساحه ی مشخصی قومی یا جنسیتی برای رای گیری بودم اگرچه بنابر مشهور بودنم ساحه رایم وسیع و همه شمول بود ، این که همه از قبل میدانستیم اگر همه صندوقها از رای من پر شود باز هم برنده نخواهیم بود…اینکه پول ، فساد و لابی گری سفارتی حرف اول را میزد، اینکه جز اصول انسانی ترفند دپلماتیک افغانی نمی دانستم و در فضای سیاسی شبیه ی گنجشکی اندر میان باز های وحشی بودم… اذیتم میکرد . اندر این باب رساله ی بیست و هفت روز سیاست به قلم من جالب است بخوانید
پرسش: مهمترین دلیل عدم پیروزی ات از نظر خودت چی بود؟
پاسخ:
– کوری سیاسی! من تا حال تشخیص نداده ام کدام گروه دوست و کدام گروه رقیب ام بود . واقعن آدم نابلد در آن سرای محشر بودم که تا آخر ادرسی که میخواستم پیدا کنم را نیافتم . در ثانیه اشتباه میکردم، در دم گم میشدم، در لحظه امیدوار و در هر قدم رنگ ها عوض میشد و مهره ها بیجا میشدند . من منگ شده بودم ! امروز وقتی از دور به اتفاقات بازنگاهی میکنم گرچه هنوز هم چند نتیجه میگیرم ولی آنچه اصل بود بی اصولی بود و آنچه فرع بود اساسن اصل بود . شما هم منگ شدید نه ؟
پرسش: گفته میشود زنانی که در این دور انتخابات موفق شدند، بیشتر به علت زد و بند های سیاسی و غیره بوده، تو چی فکر میکنی؟
پاسخ:
ما در جریان شکل گیری ثبات در کشور هستیم اگر نیستیم هم مجبوریم به بحران ناشی از گذار با رفتن به طرف ثبات ، خاتمه بدهیم . برای این نیازمند ساختن یک سیستم متمرکز قدرت هستیم تا از انرشیزم که با دمکراسی و آزادی های وارداتی یاغیانه آن به وجود آمده بکاهیم و برای آزادی و دمکراسی چوکات، اصول و تعریف بر بنیاد های تعریف منافع ملی و خیانات ملی بسازیم . مردم به عنوان توده در بیست سال نشان دادند که در حد ساختن حکومت از طریق انتخاب نماینده های استاندارد نیستند . پس این وظیفه اتوماتیک به اختیار و حاکمیت حاکمان سیاسی در داخل دولت و بیرون از دولت میافتد چنانچه در این دور هشتاد در صد پارلمان را دولت حمایت کرد ه به نفع خویش رقم زد که من شخصن آنرا به صلاح آینده ی که به طرف ساختن سیستم برای افغانستان میرود میدانم . حال برای عبور از بحران به سوب ثبات اولن نیاز مند تمرکذ قدرت از مردم به حکومت هستیم و دو این حکومت نیازمند گروه های جوان بله گو و چشم قربان است . گروهی که یا استعداد نقد نداشته باشد و یا در بیرون از افغانستان بزرگ شده و نداند که این اندرون چه خبر بوده یا است و فقط کار کند و سیستم بسازد . بعد از ثبات و ساختن سیستم نوبت اصلاحات و ریفورم است که نیاز به گروپ های معترض و منتقد میشود . اینجاست که نوبت آدمهای چون من فرا میرسد . من بابت تیپ معترض و منتقدم اجازه ورود به پارلمان دوره ثبات و ساختن سیستم داده نشدم و از من در دوره اصلاحات اگر زنده ماندم استفاده خواهد شد . این قصه اصلی برنده ها و بازنده های انتخابات پارلمان امسال بود که هیچ ربطی به رای مردم نداشت .
پرسش: اتهامات اخلاقی علیه نامزدهای پیروز زن در پارلمان و تعداد زنانی دیگر که در پست های مهم گماشته شده اند، چقدر جدی است؟
پاسخ:
زن در نظام مذهبی اسلامی در قبال یک لقمه نان و یک خشت سرپناه،رسمن قرار داد سکس میبندد یا به عبارت دیگر رابطه رسمی زنان و مردان این جامعه سکس در بدل پناه است . اگر زن تمکین جنسی نکند از نفقه محروم میشود . اگر سکس کرده نتواند کل هستی اش در معرض انقراض قرار میگیرد . این سیستم از زن فاحشه ذهنی میسازد طوریکه در بازار های بزرگتر از خانواده در بدل چیز های کلانتر به سادگی در برابر در خواست جنسی پاسخ مثبت میدهد چون این نوع تبادله را طبعی و آسان میبیند. او هیچ نوع ریاضتی را در قبال بدست آوردن چیزی نمیداند . چون او از بدو تولد تشویق و ترغیب به هنر سرویس دهی بهتر سکس شده است با تشویق به رو پوشی، حفظ بکارت، متخصص شدن در سرویس دهی عالی در محیط خانه ، عشوه گری و اغوا . در این بیست سال نهاد های جندر و نهاد های سازنده قانون کار هیچ توجهی در مورد نحوه چه طوری و چه کسی استخدام زنان نکرده اند . مولدان، کارفرماها، رهبران و صاحبان بازارهای کار همه مردان اند . هنوز کار زن در بدل مزد به هدف اعاشه خانواده و مسئولیت به رسمیت شناخته نمیشود چون ریس و مسئول خانواده مردان اند و نفقه دادن وظیفه مرد است. این باور و عینیت نیاز زنیکه دنبال کار بیرون میشود را یک شوق پنداشته و هنوز خودش هم این گام را از روی هوس و کنجکاوی ماجراجویانه میپذیرد . پس شکار تبادله جنسی در بدل کار شدنش جدی تر از آنست که کمپاینران سیاه ابزار رقابت سیاسی اش ساخته اند . گرچه قانون نا مرعی و خطر ناک تبعیض مثبت بر استخدام زنان حتا جلو همین زحمت کوچک را نیز گرفته است .
پرسش: صلح با طالبان را چگونه میبینی؟ ایا آمدن طالبان در قدرت مشکلات زنان را بیشتر میسازد؟ مثلا آزادی های کنونی زنان را چقدر محدود خواهد کرد؟
پاسخ:
صلح با طالبان یک پروسه سیاسی است و اصولن این ادغام و هضم شدن هیچ خطری خاصی را خلق نمیکند چون ما عملن یک گروه کوچکی از دمکراتها و دگر اندیشان واقعی هستیم که میان ملت با ذهن طالبانی زندگی میکنیم . آنچه نگران کننده است رسمی شدن قدرت اذهان طالبانی در افغانستان است که با تریبون دادن به چند کته کله شان دست باز به زورگویی توده ی بزرگ و اکثریت مطلق مذهبی افراطی فراهم میکند . گرچه تجربه از آزادی و دمکراسی چیزی نیست که مردم ولو در اقلیت دست از آن برداشته و به عقب برگردند . صلح و جنگ با پلت فارم دمکراتیک در فضای سیاسی افغانستان فقط توانسته جنازه های بیشتر و هدیره های بزرگتر بسازد نه تغیری در جمعیت غیر فکری این سرزمین
پرسش: آینده را چگونه میبینی؟ آیا وضع بهتر خواهد شد؟
پاسخ:
افغانستان اختیار برنده شدن یا بازنده شدن ،اوردن ثبات یا ساختن بحران را ندارد ولی راه بازی بهتر که منافع این کشور را در نسل های آینده تامین کند دارد . مثلن سیاست مدارها یکه سنگ مدد و نجات این خاک را به سینه میکوبند میتوانند با فروش جنگ تحمیلی و دست اول شدن در ویرانی عمدی این جنگ منافع مادی برای ساخت زیربنا های آن را در آینده تضمین کنند . گرفتن مشروعیت پایگاه اتمی بخاطر روز مبادا و تولید انرژی برای بکار انداختن صنعت در آینده ها در بدل هیزم سوخت شدن مستقیم امروز فرزندان ما علیه همسایه های دیوار شریک جغرافیایی ما به نفع جنگ افروزان بیگانه ، که فردا این همسایه ها در پی انتقام برخواهند امد راهیست عقلانی و ملی . اگر در بدل فاز سوم جنگ در افغانستان علیه آسیای میانه که بی برگشت است پول و اتم باشد این سیاسیون مشکوک حد اقل تمسخر و شماتت تاریخی کمتری خواهند شد . همین لحظه تاریخ در حال نوشتن است چنانچه از دیروزیان را نوشت و فردا خوانندگان سخت گیر تری خواهد داشت پس مواظب اسپ بدقلق و تربیت خائنانه تان محور وطن و منافعش باشید !
پرسش: یک پیام به خواننده های ماهنامه ی ماه نو
پاسخ:
رسانه دانشگاه کوچکیست که اگر متوجه آنچه تعلیم میدهد نباشیم برعکس هدف مان ویرانی بار میاورد .استقلالیت رسانه که اصولن از نوع اقتصادی است سطح رسالت آن را تعیین میکند. فقط اگاهی شما از رسالت انسانی توسط قدرت رسانه یی کافیست تا تلاش بلندی در تهیه ی استقلال اقتصادی که موجب آزاده گی در نشریات فکر های انسانی و با جرات میشود را به بار آورد. ما نسل های هستیم که در برهه ی رکود و بحران هستی و چیستی زمین تولد شده ایم . مقاومت در برابر نیرو های شر و هستی برانداز و وسوسه نشدن به سوی اشتراک در روند رکود ما را جز نیرو های خیر و بانی زمین در برگشت به سوب شکوفایی دوباره ثبت تاریخ خواهد کرد. سخت است این مقاومت ولی با داشتن نیروی رسانه به هدف رسیدن به ماه نو غیر ممکن نیست. و یاد تان باشد از آنسوی آبها که آرامش بر قرار است و بهتر میشود اینطرف آبها را دید ، بهتر میتوان به شکوفا کردن فکر کرد و برامدن ماه نو .

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. ای کاش همه زنان فعال پش گام (در بخش های مختلف )پردر برداری میکرد همه بی عدالتی هایکه با سو استفاده جویی از جو حاکم در کشور(اذهان طالبانی وعدم تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی ) در برابر زنان است .
    تا مرحله به مرحله از گذر زمان چالش ها کمتر و راه حل ها بیشتر میشد.شاید ام وضعیت اندکی متغیر تر میشد..
    ویدا جان موفق باشد….❤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا