ﺳﯿﺎﺳﺖ

سیاست انفعال-تداوم جنگ

شاید یکی از فرصت‌های خوب، تمرکز جامعه‌ی جهانی روی قضایای افغانستان بعد از سال ۲۰۰۱ بود؛ فرصتی که میلیاردها دالر با توجه ویژه‌ی جهانی به کشور سرازیر شد. حتآ قوه‌های بسیار تهاجمی همسایه‌ها علیه ما، در ابتدای امر نتوانست در برابر موج حمایت‌های جهانی مقابله کند و وادار به همسویی با جریان قدرت‌مند معطوف به ثبات و سازندگی در کشور افغانستان شد. چرا ما نتوانستیم از این فرصت بزرگ استفاده‌ی درست ببریم؟

دو امر را نباید از نظر دور داشت؛ اول این‌ که کشورها دارای توان مشخصی استند و این توان با ضریب گستردگی فرصت‌ها، چالش‌ها و رقابت‌های داخلی و خارجی قابل سنجش می‌باشد. دوم مسأله‌ی درهم تنید‌گی مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان است. امری که تاثیرگذاری رفتارها و سیاست‌های کشورها را بر اساس میزان توان‌شان، در معادلات جهانی تبیین می‌کند.

مقایسه‌ی معمولی میان ابتدای قرن نوزدهم و آغاز قرن بیست و یکم، در زمینه‌ی سنجش تاثیرگذاری تحرکات و قضایا در نقاط دور هم، بر یکدیگر، می‌تواند گراف رو به افزایش وابستگی و درهم تنیدگی مناسبات در سطح جهان را به شکل روزافزون، به ما نشان دهد. در قرن بیست و یک، تقریبا حتا تمام قضایای کوچک نیز در ارتباط با معادلات بزرگ جهانی باید بررسی شود. وقتی روسیه و امریکا در کشور ونزویلا در قلب امریکای جنوبی در برابر هم صف‌آرایی می‌کنند، تاثیر مستقیم روی پیمان همکاری شانگهای، پیمان بریک، وضعیت امنیتی عراق، اوضاع در افغانستان، تحرکات ناتو (پیمان آتلانتیک شمال) و خیلی مسایل دیگر دارد. چرا که جهان ما به دلایل زیادی که فرصت طرح‌شان در این مقال نیست، چنین وضعی یافته است. منافع مردمان هر کشور، به سیاست‌گذاری‌های سردم‌داران آن و نوع تعامل با مناسبات جاری جهان بستگی دارد. کشورها بر اساس خصوصیات سیاسی، اقتصادی، مردمی و حتا اخلاقی-فرهنگی با مناسبات عمومی بین‌المللی تعامل کرده و مسیرشان را از میان سازش‌ها و ستیزها، دوری‌ها و نزدیکی‌ها و دوستی‌ها و دشمنی‌ها به سوی منافع‌شان باز می‌کنند.

آنچه باید و ناگزیر از جانب مردم و سردم‌داران یک کشور مورد پذیرش و محاسبه قرارگیرد بحث درهم تنیدگی جهانی مناسبات است. اوضاع و احوال داخلی کشورها در امروز جهان به شدت از اوضاع بین المللی تاثیرپذیر است و نمی‌تواند بدون توجه به قاعده‌ی بزرگ و جهانی بازی، تعریف مشخصی از وضع درونی خود داشته و بی‌نیاز از بیرون، اصل مدیریت و محاسبه را فقط بر پارامترهای داخلی بگذارد. جدا از تفاوت کشورها در زمینه‌ی حجم اقتصادی، گستردگی حوزه‌ی منافع و توان تهاجمی و یا بازدارندگی نظامی، شیوه‌ها و هوش‌مندی مردم و سیاست‌مداران حاکم هر کشور، در امر تعریف و حفظ منافع‌شان در بازی دهکده‌ی هزارتوی جهان امروز نقش تعیین‌کننده دارد. بدون این هوش‌مندی و بهره‌گیری از شیوه‌های مؤثر، داشته‌های زیاد یک کشور مثل ثروت‌های زیرزمینی و قابل زرع بودن درصد بالای از زمین‌های جغرافیای آن یا مثلا داشتن منابع دیگر از این دست، نمی‌تواند تضمینی برای حفظ ثبات و منافع آن کشور باشد. مثل مورد عربستان سعودی. کشوری با حجم زیاد ذخایر زیر زمینی؛ اما از لحاظ تعاملات منطقه‌ای و جهانی وابسته با کشورهای دیگر. عربستان از لحاظ دفاعی و بازدارندگی نظامی در قضایای منطقه‌ای کنونی به شدت وابسته به امریکا و چند کشور دیگر است. سطح تولید در این کشور بسیار نازل است و صادرات عمده‌ی آن را مواد خام تشکیل می‌دهد؛ در حالی که درصد بالایی از کالاهای مورد نیاز دولت و مردم بسته بندی شده از خارج آورده می‌شود.

در وقایع منطقه در چند دهه‌ی اخیر تخته‌ی خیز مهاجمان فرامنطقه‌ای بر همسایه‌هایش بوده است. آنچه عربستان را به کشور پی‌رو تبدیل کرده است عمدتاً در دو زمینه متمرکز است؛ نبود هوشیاری کافی در بهره‌وری از منابع سرشار زیر زمینی و مدیریت ناکارآمد و غیر موثر سیاسی کشور که شامل استفاده از شیوه‌های نادرست در تعامل با قضایای جهانی می‌شود. در برابر، کمیت قابل توجهی از کشورها را داریم که با مدیریت درست و هوش‌مندی با این که در مقایسه با عربستان ظرفیت‌های آماده‌ی کم‌تری به لحاظ ثروت در دست داشتند، توانستند به حیث قوت‌های فعال در معادلات بین‌المللی نقش‌مند و مؤثر ظاهر شوند.

نیاز جبری به تعامل جهانی واضح می‌کند که برای تعریف و حفظ منافع باید معادلات عمومی جهان را شناخت و در برابر آن احساس مسؤولیت کرد.

به نظر می‌رسد دستگاه سیاست‌گذاری در افغانستان سال‌هاست نسبت به قضایا و مناسبات جهانی منفعلانه عمل می‌کند. شاید مهم‌ترین علت تداوم جنگ‌های داخلی در افغانستان به همین زمینه برگردد.  به طور حتم علل انفعال کشور در زمینه‌ی سیاست‌گذاری‌های بیرونی و داخلی، ریشه‌های متعددی از جمله وضع مردم‌شناسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره داشته باشد؛ اما مسأله‌ی کانونی آن تداوم این انفعال است؛ یعنی باید پرسید که چه امری ادامه‌ی این نقش منفعلانه را تحکیم می‌بخشد؟

آیا در جریان چند دهه‌ی اخیر فرصتی مساعد نشد تا از آن برای کاهش نقش انفعالی و ترمیم موتور از جان افتاده‌ی سیاست‌گذاری فعالانه‌ی کشور استفاده کنیم؟

شاید یکی از فرصت‌های خوب، تمرکز جامعه‌ی جهانی روی قضایای افغانستان بعد از سال ۲۰۰۱ بود؛ فرصتی که میلیاردها دالر با توجه ویژه‌ی جهانی به کشور سرازیر شد. حتآ قوه‌های بسیار تهاجمی همسایه‌ها علیه ما، در ابتدای امر نتوانست در برابر موج حمایت‌های جهانی مقابله کند و وادار به همسویی با جریان قدرت‌مند معطوف به ثبات و سازندگی در کشور افغانستان شد. چرا ما نتوانستیم از این فرصت بزرگ استفاده‌ی درست ببریم؟

مدت کوتاهی بعد از این که منطقه و جهان با تفاهم ثبات در افغانستان به قضیه وارد شدند، ورق‌ها یکی بعد از دیگری برگشت و به صورت گام به گام فرصت از بین رفت. فساد گسترده‌، پول کمک شده‌ی جهانی را خورد و نبود مدیریت درست سیاسی، اوضاع را به سمت تشدید بحران امنیتی، سیاسی و انسانی در این جامعه کشاند. سیاست دنباله‌روی نه اینکه به سیاست نقش‌مند و فعال مبدل نشد بلکه نقش منابع سیاست‌گذار و مردم ما تا سطح ناظر بی‌حق از لحاظ جایگاه اوج گرفت؛ در حالی که همه‌ی حوادث داخلی و منطقه‌ای جان و آرامش مردم ما را هدف گرفته است. ما از حالت انفعال بیرون نشدیم؛ بلکه جایگاه خنثاتری به خود گرفتیم. احتمالا سیاست‌گذاران ما هیچ پاسخی در این زمینه نداشته باشند.

تصور من این است که نوعی ساختارگریزی اوضاع را در خود فرو برده است. ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و ارزشی در تهاجم ارزش‌های مادی و خودخواهانه‌ی فردی و گروهی به هم ریخته است. برای تعامل با جهان و تعریف منافع کشور و مردم و حفظ آن منافع، باید ساختارهای ارزشی و اخلاقی مشخصی مبنای عمل قرار گیرند. این ساختارها کدام ها استند؟ من که چیزی نمی‌بینم.

اوج‌گیری ناامنی‌ها و نبود مدیریت درست و مسؤولانه، دست بازی‌گران مخرب گذشته را بار دیگر برای جستجوی منافع خودخواهانه‌ی شان در جغرافیای افغانستان بیش از گذشته باز گذاشت. حتا وضعیت از سه دهه‌ی گذشته هم بدتر شده است. در زمان حاکمیت دولت چپ در افغانستان، فرصت دست‌اندازی‌های پاکستان به قدر امروز مساعد نبود. نه این که پاکستان دخالتی در افغانستان نداشت، بلکه گروهی در قدرت بودند که به تمام کمال حاضر به واگذاری همه چیز نشدند. برعکس آن دوره، امروز به نظر می‌رسد که میل به واگذاری دار و ندار این کشور در گروه‌های فعال سیاسی کنونی بسیار شدید است. این که طرف معامله پاکستان است یا ایران یا کسی دیگر، فرقی نمی‌کند؛ مهم این است که گروه‌ها دیگر با مسأله‌ی واگذاری مشکل جدی ندارند. طبیعی است که وقتی احساس مسؤولیت، چنین به قهقرا برود و کمرنگ شود، فرصت دخالت برای گرگ‌های بیرونی بیش‌تر مهیا می‌شود. این وضع نمی‌تواند نتیجه‌ای غیر از آنچه امروز پیش روی ما است داشته باشد.

نگرانی بزرگ این است که منابع سیاست‌گذار ما هنوز دچار نوعی بی‌میلی و رخوت نسبت به قضایای منطقه و جهان استند؛ اما جهان از کنار ما به سادگی نمی‌گذرد و با هر قدمی که ما به عقب برمی‌داریم، نیروهای خودخواه و استیلاگر اطراف ما قدمی جلو می‌آیند.

زمان آن که جوامع آرامش را در گوشه‌گیری و انزوا می‌یافتند خیلی وقت است ختم شده و جایش را به بازی جهانی بزرگی داده است که همه کشورها و جوامع به حیث حلقه‌های زنجیر این بازی در رابطه و تاثیرگذاری بر همدیگر قرار دارند.

راه فرار به روی تمام جوامع بسته است؛ یا در این نبرد بی‌امان عنصر هوش‌مندی و شناخت‌شان را برای دفاع از حق خود به میدان می‌آورند، یا برای همیشه با انبوهی از درد و محرومیت دنباله‌رو منابع سیاست‌گذار هوش‌مند و متعهد دیگر جوامع می‌شوند.

افغانستان طرفیت‌های بزرگی برای مشارکت در بازار جهانی دارد. آغاز شکستن بن‌بست دهه‌ها جنگ و ویرانی، اندکی هوش‌مندی سیاسی و تعهد اخلاقی است.

ریحان تمنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا