مرور کتاب آنچه با پول نمیتوان خرید؛ مروری بر کتاب فیلسوف هاروارد
مایکل سندل، استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد امریکا است. علاقهمندان سخنرانیهایش معمولا در داخل سالنها و ساختمانهای سرپوشیده جا نمیشوند؛ بنابراین، در استدیومها سخنرانی میکند. تنها در امریکا محبوب نیست، در اروپا و برخی کشورهای آسیایی از جمله سنگاپور، چین و جاپان نیز پرطرفدار است. به عبارت دیگر، آقای سندل یک سوپراستار در محافل آکادمیک و بحثهای روشنفکرانه در جهان غرب است. روش سقراطی دارد. مخاطبانش را مستقیما در گفتوگوها و کاویدن لایههای پیچیدهی موضوعات کلیدی، دخیل میکند. سوال میپرسد. مخالف و موافق را روبهروی هم قرار میدهد تا استدلال کنند و موضوعاتِ عمیق فلسفی را با ارائهی مثالهای عینی از زندگی روزمرهیشان شاخه و برگ کنند. کسانیکه در درک و فهم متون کلاسیک فلسفه مثلا جان لاک، جرمیبنتام، ایمانوئل کانت و آدم سمت مشکل دارند، مایکل سندل را میپسندند. او فلسفه را از آسمان پایین میکشد؛ زمینیاش میکند و با زندگی روزمرهی آدمها پیوند میدهد.
کتابی را که اینجا مرور و بررسی کردهام، یکی از آثار این فیلسوف شناختهشده است: «آنچه با پول نمیتوان خرید: مرزهای اخلاقی بازار.»
جانِ کلام آقای سندل در این کتاب این است: تفکر«بازارمحور» و سبُکوسنگینکردن همه چیز با سود و زیان اقتصادی، ارزشهای اخلاقی جامعه را به حاشیه میراند. ایشان نگران نابودی نُرمها و نمودهای اخلاقی در جوامع غربی، مخصوصا ایالات متحده امریکا است. میگوید در دهههای اخیر بازار آزاد دیگر تنها یک روش اقتصادی نیست، بلکه همهی ابعاد زندگی مردم را تسخیر کرده و به یک روش در رفتارهای اجتماعی تبدیل شده است و این شرایطی را بهوجود آورده که همه چیز برای فروش است؛ از موتر و خانه و تحصیلات عالی و دکتر و شفاخانه گرفته تا عشق و رفاقت و همدلی و وفاداری. سخن نویسنده این نیست که کلیت بازار آزاد بهعنوان یک سیستم اقتصادی ناکارآمد است؛ منظور قیمتگذاری روی پدیدههایی است که در گذشتهها با پول سنجش نمیشدند. اقتصاددانان کاری به اخلاق ندارند. میگویند کار و تخصص ما توضیح رفتار و تصمیمگیریهای اقتصادی مردم است، نه خوب و بدکردن ارزشی و قضاوتهای اخلاقی. این سخن درستی هم هست، اما عاری از پیامدهای مخرب نیست. بهعنوان مثال، امریکا که سردمدار و ترویجکنندهی سیستم بازار آزاد در جهان است، در دهههای اخیر شاهد تاثیر عمیق تفکر بازارمحور روی الگوهای رفتاری مردم بوده و خیلیها رفتار و کنشهای اجتماعی را با پول وزن میکنند. نتیجهی چنین رویکردی این است که اخلاق به حاشیه میرود. به عقیدهی ایشان، قیمتگذاری روی پدیدهها و هنجارهای اخلاقی، یک نوع فساد است. در فصل «مشوقها» میگوید «غالب اوقات فساد به پرداختها و هزینههای نامشروع به مسئولان امور دانسته میشود، درحالیکه معنای فساد به مراتب بیشتر از این است. اگر ما با یک فعالیتی، با یک رسمی و با یک داد و گرفتی رایج در جامعه پایینتر از شأن و منزلتاش برخورد کنیم و آن را کمتر از آنچه در نظر بگیریم که شایسته و بایسته است، در حقیقت آن امر را فاسد کردهایم.»
در امریکا چه چیزها را میتوان با پول خرید؟
نظام اقتصادی امریکا سرمایهداری است. پول نقش کلیدی دارد. با پول میتوان خیلی کارها کرد. میتوان موتر چندین میلیون دالری سوار شد؛ میتوان خانهی لوکس و مجلل در کنار ساحل داشت و میتوان در مجهزترین مکتب و دانشگاه درس خواند. میگویید خُب، اینها که از بدیهیات است دیگر. آدمهای پولدار در هر جا چنین میکنند. این حرف درستی است. اما در امریکا با پول چیزهای بیشتر خریده میشوند. مثلا اگر پولدار باشید و جرمی را مرتکب شده باشید، میتوانید یک کسی دیگر را کرایه کنید بهجای شما در زندان باشد؛ اگر کسی در شفاخانه به خون ضرورت داشته باشد، شما میتوانید خون خود را بفروشید؛ شما میتوانید آدمهای بیکار و معتاد به مواد مخدر را استخدام کنید تا بهجای شما در صف تکت تئاتر یا کنسرت و یا جلسات گفتوشنود سالانه در کنگره ایستاد شوند. شما میتوانید یک مقدار پول اضافه پرداخت کنید و از خط سریع ترافیک در شاهراههای شلوغ استفاده کنید؛ شما میتوانید با پرداخت پولِ بیشتر به دکتر و شفاخانهی خوب دسترسی داشته باشید و شما میتوانید با پرداخت پول اضافه، تاخیر در بازرسیهای امنیتی در میدانهای هوایی نداشته باشید.
و در امریکا شما میتوانید بدن خود را برای شرکتهای بزرگ تجاری کرایه دهید. مثلا در پیشانی یا گردن یا بازوهای خود، نشان تبلیغاتی یک شرکت غولپیکر تجاری را خالکوبی کنید و بابت آن یک مقدار پول دریافت کنید.
حالا چطور؟
آیا اخلاقا درست است آدم خونِ خود را بفروشد؟ آیا از نظر اخلاقی پذیرفتنی است کسانی که پول بیشتری دارند ترافیک سنگین، صف طولانی تئاتر، جلسهی گفتوشنود کانگرس و تأخیر در پروازها را دور بزنند؟ آیا از نظر اخلاقی پذیرفتنی است افراد جامعه اعضای بدن خود را در اختیار شرکتهای تبلیغاتی قرار دهند تا از طریق آن محصولات شرکتها تبلیغ شود و پول بیشتر بسازند؟
مایکل سندل میگوید، نه.
آقای سندل میگوید این اضافهروی است. توجه بیش از حد روی نتیجهی اقتصادی پدیدهها و پالیسیهای عامه است. و چنین رویکردی طبیعت و معنا و مفهوم برخی نرمها و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی را از بنیاد تغییر میدهد. آن را فاسد میکند. این فیلسوف نامدار آمریکایی استدلال میکند که قیمتگذاری بعضی پدیدهها مانند فروش خون و کرایهگرفتن افراد برای ایستادن در صفهای طولانی، نهتنها از منظر اخلاقی ایراد دارند، بلکه نفس عدالت را نیز در جامعه زیر سوال میبرد. وقتی همه چیز در مارکت برای فروش باشد -از موتر و خانه و تفریح و هنر گرفته تا عشق و رفاقت و مهربانی و کمک و همدلی- طبعا کسانی که فقیر هستند در حاشیه میروند و ماحصل آن دگرگونی معادلات اجتماعی و روابط آدمها با همدیگر بهعنوان اعضای جامعهی انسانی است. به گفتهی آقای سندل، نظام سرمایهداری کارآمد است، اما سبک زندگی بازارمحور زیانآور. بازار آزاد به مثابه پالیسی اقتصادی، کمک میکند اقتصاد کشور رشد کند، اما سبک زندگی بازارمحور سبب میشود اخلاق به حاشیه رانده شود. تأکید ایشان این است که همهچیز را با عینک پول سبک و سنگینکردن اخلاقی نیست. و نهادهای پالیسیسازی، چهرههای آکادمیک و تصمیمگیرندگان اصلی در جامعه میتوانند از حاشیه رفتن اخلاق در جامعه جلوگیری کنند. مثلا میتوانند با راهاندازی گفتمانهای ملی دربارهی مرزهای اخلاقی بازار و وضع برخی محدودیتهای قانونی در امر خرید و فروش پدیدهها، از حاشیهایشدن اخلاق جلوگیری کنند. مثلا، در انگلستان فروش خون غیرقانونی است. اگر کسی میخواهد خون بدهد، دلیلاش خیراندیشی و کمک بشردوستانه است نه پول.
نیز، قیمتگذاری روی هنجارهای اخلاقی طبیعت مسأله را از اساس تغییر میدهد. ذهن گیرنده و فرستنده آن را بهگونهی دیگر درک میکند. کاملا متفاوت از محتوای قبلی. در کتاب «آنچه با پول نمیتوان خرید»، آقای سندل نتیجهی یک آزمایش علمی را نقل میکند که در اسراییل انجام شده است. مسئولان یک مکتب ابتدایی متوجه میشوند که عدهای از والدین ناوقت میآیند و برای گرفتن کودکانشان دیر میرسند. ادارهی مکتب مجبور میشود هر روز تا رسیدن والدین، کودکان را در دفتر نگهداری کند. مسئولان به این فکر میافتند که چگونه این مشکل را حل کنند. روی یک ایدهی غیرمتعارف به توافق میرسند: هر پدر و مادری که دیر میرسد، باید یک مقدار پول بهعنوان جریمه به ادارهی مکتب پرداخت کند. آنها تصور میکنند که جریمهی پولی خانوادهها را تشویق خواهد کرد تا سر وقت برسند و دیر نکنند. اما نتیجه چیزی میشود که همه را غافلگیر میکند. پس از وضع جریمهی پولی، آمار پدر و مادرانی که برای گرفتن کودکانشان دیر میکردند، افزایش مییابد. چرا؟ چون قیمتگذاری روی یک امر اخلاقی و هنجار اجتماعی، باعث میشود که معنا و مفهوم آن از بنیاد تغییر کند. اصولا، سر وقتآمدن نشان احترام و مسئولیت شهروندی است، نه فایده و ضرر اقتصادی؛ دستکم در همین مورد مشخص. پدران و مادرانی که کودکانشان را سر وقت به مکتب میرسانند و آنها را سر وقت میگیرند، به یک مجموعه نرمها و هنجارهای نانوشتهی اخلاقی و اجتماعی جامعه احترام دارند. نمیخواهند باعث مزاحمت مسئولان مکتب شوند؛ نمیخواهند پیش دیگران آدم شلخته و بیمسئولیت جلوه کنند. و نمیخواهند با زیر پا کردن یک نرم اخلاقی جامعه، عذاب وجدان بگیرند.
اما از روزی که ادارهی مکتب روی این نرم مهم اخلاقی و اجتماعی قیمت میگذارد، طبیعت مسأله از اساس تغییر میکند. بار سنگین خجالت و شرمندگی اخلاقی را از شانههای پدر و مادرانی که دیر میکردند، برمیدارد. مسأله پولی میشود. دیگر حتا آنهایی که قبلا دیر نمیکردند، حس میکنند که اگر دیر برسند هزینه عاطفی و اخلاقی پرداخت نمیکنند، فقط جریمهی پولی میشوند. لهذا پدر و مادرانی بیشتر دیر میکنند.
نرمها و هنجارهای نانوشتهی اخلاقی و اجتماعی برای سلامت جامعه نقش اساسی دارند. مردم معمولا بهخاطر شرم از همدیگر، بهخاطر مسئولیت شهروندی، بهخاطر همدردی و همدلی با یکدیگر این نرمها و هنجارها را رعایت میکنند. و اساس یک جامعهی اخلاقمدار نیز همین نرمها و هنجارهایی است که با پول سنجش نمیشوند. خرید و فروش و هر نوع نگرش «بازارمحور» به این ارزشها، بنیادهای یک جامعهی سالم و با اخلاق را خراب میکند.
نویسنده: عارف یعقوبی